نوشته شده توسط : بی صدا

چند سال پيش در نت بودم حوصله م سر رفته بود گفتم برم چت كنم  ساعت 11.30 شب بود وارد روم شدم اولش با پسري از بندر بنام اميد اشنا شدم گفت دانشجو هستش و ترم2 و لي گفت 24 سالشه كه اينجا من شك كردم گفتم سربازي رفتي گفت معاف شده و پدرش يه نظامي بازنشسته هست ازم خواست ادش كنم اونو اد ليستم كردم

بلاخره هروقت بيام نت اين هم بود  وبهم مي چسبيد و ول بكن نبود و تقريبا با هم دوست شديم شماره موبايلم بهش دادم گفتم زنگ بزنه اگه كاري بامن داشته اخه اون از كامپيوتر زياد سردرنميورد .

يه ماه گذشت و اميد ول بكن من نبود هروقت بيام اونهم مياد بامن چت ميكرد واسه اينكه حرفامون تكراري شده ديگه خسته شدم اگه باش چت نميكردم ناراحت ميشد از دوستيمون 2ماه بيشتر گذشت ومن هنوز اميد نه صداش شنيدم و اونو ديدم بااينكه من بهش وب دادم و از مايكروفون voic باش صحبت كرده بودم ولي اون بهونه مياورد كه وبكم نداره و مايكروفون هم نداره ويه روز ازش وب خواستم كه بهم داد كه مرد 35 ساله بود  كه بعدش بهم گفت شوهرش بود وتا من ولش كنم به شوهرش گفته بياد جلو وب كم بشينه

البته من از اولش به جنسيت اميد شك كرده بودم ولي واسم زياد مهم نبود تا اينكه از دستش خسته شدم و از اينكه يا يه نفر مجهول داشتم چت ميكردم ديگه بي حوصله شدم

يه شب بهش گفتم خداحافظ ديگه نميخوام باشما چت كنم هرچه التماس كرد فايده اي نداشت

اخرش ازم خواست كه شماره موبايلم بهش بدم و من هم واسش فرستادم بعد چند دقيقه موبايلم زنگ خورد شماره بندر بود جواب دادم يه خانم بود گفتم بفرما

گفت منو نشناختي   گفتم نه

گفت منم  اميد

من تعجب كردم اخرش يه خانم از اب در اومد بلاخره 10 دقيقه اي باهم حرف زديم و قطع كرد

من ديگه مطمئن شدم

اون 31سالش بود و تاهل و دو بچه داشت و كارمند هم بود

بعدها هرشب بعد از غروب بهم زنگ ميزد و حدود يه ساعت تلفني حرف ميزديم و من هم كه خيلي كم با دختر تلفني حرف ميزدم اولا زياد خوشم نميومد.

بهرحال دوستيمون موند وهرروز باهم ديگه از طريق نت و تلفني حرف ميزديم

والان كه 4ساله از اشنايي ميگذره بازم باهم ارتباط داريم



:: بازدید از این مطلب : 471
|
امتیاز مطلب : 116
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : شنبه 9 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بی صدا

در سال 82 رفته بودم بوشهر واسه گواهينامه ثبت نام كردم و در اامتحان ائين نامه قبول شدم

رفتم امتحان شهري بدم يه درجه دار بنام ارادي بود كه همه از دستش شاكي بودن و ميگن سخت گيره

شانسم به همين درجه داره افتاد من دومين نفر بودم كه بايد امتحان ميدادم نفر اول در پارك پل رد شد گفت من بيام پشت فرمون بشينم رفتم نشستم گفت پارك پل بزن من كه حواسم نبود كمربند ببندم پارك پل درست رفتم بعدش گفت برو دنده 1 من رفتم و دنده ها 2 و بعد 3 خودم عوض كردم بدون اينكه اون دستور بده خواستم دنده برم گفت دنده ها بايد با اجازه من عوض كني گفتم باشه

به يه سه راهي رسيدم گفت بپيچ سمت راست من هم راهنما زدم و پيچيدم بهم گفت چرا احتياط نميكني شوتي ميروني گفتم شما وسط پيچ گفتي من بپيچم گفت باشه اينم واسه تو

بعدش رفتيم دو ماشين ديد گفت وسط اونا پارك دوبله بزن يكي نيسان پي كاب بود و ديگري پزو405

من اولين بارم بود پارك دوبله ميزنم بلاخره تقريبا درست ولي درجه دار نامردي كرد در وا كرد گفت راست راست وسطشون نرفتي 10 -20 سانتي اختلاف داري و ردم كرد

يه بار ديگه واسه امتحان شهري رفتم بازم باهمين درجه دار امتحان شهري دادم هرچي گفت درست رفتم تا اخرش بهم گفت افرين قبولي  پيش اين ماشينه كنار بزن

همينكه كنار زدم گفت برو ردي

گفتم اي بابا خودت گفتي قبولي گفت نه خواستم ببينم چقدر حواست هست اينجا پارك ممنوعه كه زدي برو پايين ردي اغا

البته اون زمان ماشين ژيكان بود و من پيكان اصلا رانندگي نكردم

تا اخرش در 85 گواهينامه گرفتم



:: بازدید از این مطلب : 448
|
امتیاز مطلب : 116
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 آبان 1387 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بی صدا

سلام دوستان

 

يه روز من و داداشم رفتيم خونه يكي از دوستام باش كار داشتيم كلي در زديم تا اينكه مادرش اومد در باز كرد و معذرت خواست گفت پيش تلويزيون بوده وصداي در زدنمون نشنيده سراغ پسرش گرفتيم گفت خونه نيست زنگ زديم گفت تا نيم ساعت ديگه ميام

خلاصه مادرش تعارف كرد رفتيم تو ي خونه

پيرزنه تعارف كرد بفرمايين تو استراحت كنيد چاي ميارم و از اين حرفا

رفتيم توي اتاق تلويزيون هم روشن بود

رفتيم داخل اتاق چشمم كه به تلويزيون افتاد فكر ميكنيد چي  ديدم

فيلم سكس از ماهواره داشت پخش ميشد

من كه از خجالت نفهميد چكار كنم سرم پايين انداختم و برادرم كه اونطرف اتاق بود شوكه شده بود

پيرزنه اومد گفت اي بابا اين بچه ها چيا نگاه ميكنن

تازه بهمون گفته بود كه پيش تلوزيون بوده وصداي در زدنمون نشنيده!!!!!!!!!!!!!!!!!

 رفت با تلويزيون كلي ور رفت خاموشش كرد

خوب ديگه وقتي يه پيرزن كه يه پاش توي قبره اينكارا بكنه بجاي  اينكه  توبه كنه و استغفرالله بگه چه انتظاري از جونا بايد داشته باشيم

خدا من و شما وهمه مسلمونا را به راه راست هدايت كنه - امين



:: بازدید از این مطلب : 465
|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : پنج شنبه 7 مرداد 1387 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد